در این مجموعه(هست و باید) نیز، سخن و یا بینشی مبتنی بر هست و یا هستهایی است که در برابر ما وجود دارد و ما نیز در برابر این هست و توصیفها باید به تکلیفها و بایدهایی هم بیندیشیم و هم راهکاری را در پیش بگیریم که کاملا عقلانی و متناسب با آن باشد.
هستها را باید با دقّت دید که آیا هستیِ مبتنی بر سنّت است یا هستیِ برآمده از دل بدعت و دروغ؟ و بایدها را هم در کنار هستهای فراوان میتوان مورد نقد قرار داد. اینکه این باید از دل چه چیزی بیرون میآید؟ و این کیست که باید را به ما القا میکند؟ خدا یا شیطان؟ برای مصالح یا مفاسد؟ برای خیر یا شرّ؟ و ما در این میانه در بین "هست" و "باید" چه باید بکنیم؟