گرچه بحث انسان کامل بسیار پردامنه است و از قرن سوّم تا به امروز آثار زیادی، دانسته و یا ندانسته، به تحقیق و یا به تقلید به قید قلم و نوشته در آمده است ولی امری نیست که پایانپذیر باشد. من در این نوشته بر آنم که این مقوله را در سطحی غیر فنّی و غیر تئوریک از منظر مولانا مرور کنم. مولانا بر خلاف ابن عربی و شارحانِ آراء و آثار او و بر خلاف حکیم ترمذی نگاهی دیگر دارد. او از انسانهای برجسته سخن میگوید، گرچه نسبت ویژۀ ایشان را هم عموماً لحاظ میکند ولی ایشان را در هالۀ مفاهیم دور و انتزاعی نمیبرد. او انسان کامل را از نوع انبیا و اولیا میبیند و نبی را با دو ویژگی خاص و عام در نظر میگیرد، خاصِ آن روحانی و غیر قابل دریافت است و عام آن، آن است که با مردم و در بین مردم زیسته است.