از مسائل بسیار اعجابانگیز و مهمّ در بین دهها مسئلۀ دینی، یکی هم همین موضوع جنجالی، رازآمیز، بحث برانگیز و ناشناخته ی «معراج» پیامبر خاتم(ص) است. مسئلهای که کاملاً عمیق، ژرف، و بسیار پیچیده است مقوله ی «معراج» مثل بسیاری از پدیده های دیگر که در دین و مفاهیم دینیِ ما وجود دارد بحث انگیز است. قضیّه ی «شقّالقمر» که توسط پیامبر ما(ص) صورت گرفت، قضیّه ی عصای موسی علیهالسّلام که به اژدها تبدیل شد، ماجرای زنده شدن مردگان، و شفا یافتن نابینایان و بیماران توسّط حضرت مسیح علیهالسّلام، مسدود شدن حرکت دریای نیل و بسیاری از مسائل دیگر برای همه سؤال است که چه طور ممکن است؟
خوب برای راحت کردن خودمان معمولاً به یک سری مسائل ماورایی پناه می بریم که این در حقیقت نوعی التیام بخشیدن به نوعی درد است که به نظر ما و یا برخی از افراد درمان ندارد. در حالی که اینها همه درمان دارد، مگر می شود که دردی پدیدار شود و بدون درمان باشد؟ به قول حضرت مولانا جلالالدّین محمّد خراسانی: «خدای پهلوی هر درد دارویی بنهاد»، و نیز در مثنوی شریف به استناد قول حضرت ختمی مرتبت(ص) میگوید گفت پیغمبر که یزدان مجید از پی هر درد درمان آفرید یک زمانی هست که ما دچار آفتی میشویم، یا دچار بیـماریای مـی شویم براین اساس سراغ طبیب می رویم، امّا طبیب ما را «درمان» نمی کند، داروهایی که به ما می دهد در ما «تسکین» ایجاد می کند، ولی درمان نه. تکیه کردن به ماوراءالطّبیعه و همه ی کارها را یکباره به قدرت خداوند متّصل کردن (با آنکه نهایتاً صحیح است) درست همین کاری است که بسیاری به آن متمسّک میشوند. یعنی چون درمان قطعی را مشکل میشود پیدا کرد ترجیح می دهیم که تن به تسکین دهیم، و بگوئیم که فعلاً از داروئی استفاده کنیم که این درد ما ساکت و ساکن شود، بعداً یک فکری به حال این مشکل خواهیم کرد. هرچند که در نظام دینی و در نفس حقیقت، حقیقت جز این نیست که تا خداوند نخواهد، و تا او اراده نکند هیچ اتّفاقی نمیافتد که: «لاتسقط ورقۀ الّا بإذن الله» تا او نخواهد حتّی برگی هم از درخت نمی افتد ولی با این حال اکثر افراد با این جنبه چندان راضی و خشنود نمیشوند و به دنبال دلیل یا دلایل عقل پسند هستند، و این عبارت دینی چـون خـدا خواستـه را چنـدان برنمی تابند و خوش نمی دارند در ماجرای «معراج»، در ماجرای زنده شدن مردگان و بسیاری از مسائل که به مرور زمان به واسطه ی انبیای بزرگ الهی رخ داده ما به جای اینکه بیاییم دلالیل اینها را بررسی کنیم که ببینیم آیا شدنی است یا شدنی نیست؟ و اگر شدنی است چگونه می شود تعریفش کرد؟ چگونه می شود تحلیلش کرد؟ رویکردمان جهت دفع پرسشها فقط به ماوراء بوده، و گفتهایم که: چون خواست خدا بوده اینگونه شده است، اراده ی خداوند بر این تعلّق گرفته که چنین اموری اتّفاق بیفتد. البتّه که در نظام انـدیشه ی دیـنی هـمه چـیز خـواست و اراده ی خداسـت. بی خواست خداوند و بدون اراده ی او چنانکه اشاره کردیم هیچ برگی جابه جا نمیشود، هیچ چیزی به جریان نمی افتد، امّا او در این ماجرا به تعبیر عقل یک سر نخ است. خـداوند هـم که این ماجرا را برقرار کرد به گونهای برقرار نکرد که صرفاً به قول امروزیها پاراسایکولوژیک و فرا روانشناختی باشد و عقل هیچ راهی به آنجا نداشته باشد. حداقل آنچه که در نظام دینی ما هست بسیاری از مسائلش برپایه ی عقل و برهانهای عقلی استوار شده است. اگر ما نتوانیم به عنوان کسانی که به قولی متفکّرین یک دین هستیم، اندیشمندان یک دین هستیم، پدیده های دینی را تحلیل علمی و عقلی بکنیم. با این کار خرافی بودن بسیاری از وقایع را ما خودمان اثبات و یا تأیید کردهایم. پس معقول این است که به جای اینکه از بالا شروع کنیم و یک دفعه همه ی ماجرا را ختم به خدا بکنیم و بدواً آنرا در اختیار و انحصار خداوند قرار بدهیم، بیاییم ببینیم که عقل و دلیل و برهان در مسائلی اینگونه چه تحلیلی میتواند داشته باشد! آیا پـدیـده هائی اینگونه، با مسائل علمی هم قابل تحلیل و بررسی هستند؟ آیا عقل می پذیرد که یک موجودی مثلاً به «معراج» برود و آسمانها را یکی پس از دیگری سیر کند و سپس هم بدون هیچ تغییر فیزیکی و جسمانی به عالم خاک بازگردد؟ آیا عقل می پذیرد که انسانی که از لحاظ سیستم وجودی و سیستم خلقتی، کاملاً مادی است و بر اثر کیفیّت وجودیاش جذب و انجـذابـی با خـاک دارد و از خـاک نمیتواند به واسطهی کیفیّت وجودیاش فاصله بگیرد یک دفعه تصوّر کنیم که بدون وسیله ی صوری پرواز میکند، آیا این شدنی است؟ و اگر جواب مثبت است باید گفت: چرا و چگونه شدنی است؟ آنچه که تاریخ و دین بیان میکند این است که اینها همه شده و کاملاً محسوس به ادراک و احساس افراد بشر در زمانهای خود درآمده است ولی آنچه که ذهنها را مشغول کرده این اسـت که چـگونه میشود، نه اینکه شده یا نشده؟ شدنش را به نقلیات گوناگون همه باور دارند، منتها این شدنها را در حوزه ی قدّیسین و اولیاء و متألّهان راستین باور دارند، یعنی فرد باید موجودی مقدّس باشد و از لحاظ باطنی جزو اولیای الهی محسوب شود. خوب این یک طرف قضیّه است، حالا میخواهیم ببینیم اگر کسی قدّیس نباشد، جزو اولیای الهی هم نباشد، آیا میتواند این قدرتها را اکتساب کند؟ باز به نقل بسیاری از حکایات و روایات عرفانی می بینیم که بله، برخی از مردم هم می توانند، یا لااقل طیّ الارض و پرواز کردن یا آنچه عرفا به آن «طیران» می گویند را برای برخی از مجرّبان سلوک و طریقت عرفانی بیان نموده اند.برخی از این امور جزو مسائلی است که در حوزه ی قدرتهای شیطانی هم میتواند قرار بگیرد، کما اینکه به سلطان العارفین بایزید بسطامی گفتند: که شیخا شنیده ایم که بر هوا میپری گفت: سهل است مگسی در هوا می پرد.گفتند: شیخا شنیده ایم که بر روی آب همی روی گفت: سهل است خسی بر روی آب همی رود گفتند: شیـخا شنیده ایم که از یک نقطه ای در کمترین زمان به نقطه ی دیگری سیر می کنی! گفت: سهل است جادویی از شرق به غرب رود در اندک زمانی. گفتند: پس کار مردان چیست؟ گفت: دلی به دست آر تا کسی باشی! خوب می بینیم که در نظرعارف بزرگی مثل سلطانالعارفین بایزید بسطامی این کارها شدنی است و هیچکدام اینها فی حدّ نفسه و به خودیِ خود شأنیّتی ندارد. یعنی اگر شما بتوانید پرواز هم بکنید و موجب اعجاب همه ی چشمها و دیده ها و عقول هم واقع بشوید هیچ ارج و قُربی برای شما نمی تواند باشد. پس هیچکدام از اینها نه فضلی است و نه اعتبار اخلاقی و کمالی دارد، امّا با این حال اگر کسی بپرسد که شدنی است یا نه؟ باید گفت: بلی شدنی است. هم برای «اولیاء» شدنی هست و هم برای «اشقیاء». هم برای پاکان و هم برای ناپاکان، برای هردو گروه ممکن و میسّر خواهد بود. و لذا با این حساب حتّی نمیتوان آنرا برای اولیاء حصر کرد، که شیطان و شیطانکها هم صاحب کارهای عجیب و غریب برای منحرف ساختن افراد هستند و بسیاری هم فریب آنها را میخورند. و او لیاء الهی هم البتّه این امور را اگر ضرورت داشته باشد به کار می گیرند ولی هرگز داعیه دار آن نبوده و نیستند این ناموس خلقت است که در هر زمینه ای اگر تلاش بکنید به شما پاداش می دهند. در هر زمینه ای این امر وجود دارد، و باید در نظر داشت که بین کرامت و کرامت هم هیچ فرقی نیست، عمده این است که کاری باشد محیّرالعقول و خارق العاده و به عبارتی خارج از عادت در تمامی پدیده های پاراسایکالوژیک یک کلید اساسی است. و آن اینکه، سرعت بالا رفته، و به موازات آن زمان کوتاه شده است. چگونه زمان کوتاه شده؟ در عالم خاک، و در عالم مادّه اساسی ترین مسائلی که برای ما وجود دارد و برای ما مشکل ایجاد می کند دو چیز است، دو چیز اساسی و ثقیل که عبارتند از: یکی مادّه و دوم زمان در پدیده ی «معراج» یکچنین واقعه ای رخ داده، یعنی حرکتی صورت گرفته، در این حرکت، زمان و مادّه در آن دخیل نبوده است چنانکه در سایر امور متافیزیکی هم همینطور است. یک معجزه ای که رخ می دهد تحقّق این امر از لحاظ عقلی غیر ممکن و نشدنی نیست از لحاظ علم هم نشدنی و غیرممکن نیست، امّا برای این استحاله و دگرگونی و تحوّلات ادواری لاجرم «زمان» می برد، زمان بسیار طولانی و چنان که گفتم برای رسیدن به این امر محتاج تحوّلات طولانیِ ادواری هستیم